و رویای ما به حقیقت پیوست ، قلبهای ما به هم پیوست و زندگی آغاز شد…
به تو رسیدم در اوج آسمان عشق ، این بود قصه ی من و تو و سرنوشت….
تو آمدی و دنیا مال من شد ، همه ی انتظار و دلتنگی ها و غصه ها تمام شد
تو آمدی و عشق آمد و پیوند ما در کتاب عشق ثبت شد….
باور نداشتم مال من شده ای ، لحظه ای به خودم آمدم و دیدم همه زندگی ام شده ای
عشق معجزه نیست ، حقیقتیست در قلب ها که پنهان است
به پاکی عشق ، به لطافت با تو بودن و ما با هم آمده ایم که به همه ثابت کنیم معنای عشق واقعی را….
تو همانی که من میخواستم ، مثل تو کسی در دنیا نیست برایم ، مثل تو هیچگاه نیامد و نمی آید و نخواهد آمد ، تو اولین و آخرینی برایم….
و با عشق پرواز میکنیم ، میرویم به جایی که تنها آرامش باشد در بینمان، تا در یک سکوت عاشقانه و در اوج آرامش بدون هیچ غمی در آغوشت آرام بگیرم !
اینبار سکوت زیباست، چون درونش یک عالمه حرفهاست ، حرفهایی در دلهای من و تو ، که هم تو میدانی راز دلم را و هم من میدانم راز درونت را…
و من ثابت کردم عشق هست ، تو همیشه هستی ، و روزی میرسد که ثابت خواهم کرد از عشقت خواهم مرد….
و من و تو همسفران عشقیم تا ابد ، این احساسم همیشه در قلبت بماند….
این مطلب از سایت دفتر عشق کپی شده
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد گز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد
خاک وجود مارا از آب دیده گل کن ویرانسرای دل را گاه عمارت آمد
این شرح بی نهایت کز زلف یار گفتند حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد
عیبم بپوش زنهار ای خرقه می آلود کان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد
امروز جای هر کس پیدا شود ز خوبان کان ماه مجلس افروز اندر صدارت آمد
بر تخت جم که تاجش معراج آسمان است همت نگر که موری با آن حقارت آمد
از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگه دار کان جادوی کمانکش بر عزم غارت آمد
آلوده ای تو حافظ فیضی ز شاه درخواه کان عنصر سماحت بهر طهارت آمد
دریاست مجلس او دریاب وقت و در یاب هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد |